ديفـال مستـراح
And God has the ability to cum over anything and anyone
پنجشنبه، فروردین ۲۲، ۱۳۹۲

تو کرج حد اقل 3 تا کلّه پزی به اسم برّه ی ناقلا هست. برّه ی ناقلا اسميه که تو ايران رو Shaun the sheep گذاشتن. يکی از اين کلّه پزی ها که حتی عکس برّه ی ناقلا رو هم رو تابلوش زده. خداييش نميفهمم چه فازيه گذاشتن اين اسم رو کلّه پزی؟ يعنی به نظرم آدم بیماری که با ديدن Shaun the sheep ياد کلّه پاچه بيفته، احتمالاً با ديدن بچّه ها تو پارک ياد فاحشه خونه های مسافرت تايلند ميفته.



یکشنبه، فروردین ۱۸، ۱۳۹۲
stupidity at its best
بعد از دو سال، صرفاً محض کمک به باباهه رفتی داروخانه. داروخانه هم غلغله ی مريض و مشتری. تو هم دس تنها. زَنَک با هزار من چيتان پيتان و قر و اطوار مياد جلو ميگه يه پماد ويتامين آ چشمی بدم بهش واسه ترک لباش. ميدوی پماد ويتامين آ رو مياری واسش که زودتر برسی به بقیه ی مشتریا. هی اينور اونورش ميکنه آخر با يه لحن پر از شک و ترديد ميپرسه:
- اين همونه؟
+ بله خانوم همونه [در عين حال شيش تا نسخه منتظر وايسادن که خانوم ويتامين آ رو بخره که نوبتشون بشه].
باز نيگاش ميکنه:
- ولی اونی که قبلاً من خريده بودم جعبه اش زرد و آبی بود. اين سبز و سفيده. [کماکان يه ابرو بالا، لحن کاملاً حق به جانب].
+ خب اون مال يه کارخونه ی ديگه بوده جعبه اش يه رنگ ديگه اس. کلّاً رنگ قوطيش تأثير خاصی تو اثر داروييش نداره. روشم که نوشته ويتامين آ چشمی. [خدا خدا ميکنی از اين شوخيت دستش بياد چقد ايرادی که گرفته احمقانه اس]
- آخه اين روش نوشته ويتامين آ اس-دی که.
+ اون "اس-دی" يعنی سينا دارو. حروف اوّل اسم کارخونه اس. [حالا به اينش نميشه ايراد گرفت. اين از کجا بدونه اسم کارخونه رو]
- ببينين جناب من اينو ميخوام به لبم بزنما اون اس-دی توش يه وقت خطرناک نباشه؟
+ خانوم عزيز بنده که عرض کردم اون اس-دی اصلاً اسم هيچ ماده ای نيس. اوّل اسم کارخونه ی سازنده اس. [به زور لبخند ميزنی در حالی که پلک راستت شروع کرده به پريدن]
- چه ميدونم والّا انقد داروی مشابه بهمون دادن ديگه چشمون ترسيده. [يکی دو تا از مشتريا که کلمه ی "مشابه" رو شنيدن، گوش تيز کردن. به وضوح ترس برشون داشته که نکنه اين داروخانه داروی اشتباه به کسی داده و الان همه شون در خطر مرگن]
+ خانوم داروی مشابه چيه؟ ديگه يه ويتامين آ چيه که بخوام مشابهشو بهتون بدم؟ [به طرز غريبی هنوز لبخند رو صورتت ماسيده. بقيه ی مشتريا که علّاف شدن دارن با نگاه بهت فحش خوار مادر ميدن. همه معطل که زنيکه ی پتياره پمادشو بخره]

زنک با اکراه پماد رو برميداره و پولشو ميده. بقيه پولشو ميدی و شروع ميکنی نسخه ای رو که تو دستته حاضر کردن. يهو صدای زنک با پماد تو دستش درمياد:
- ببخشيد نايلکس نميدين؟! [يه ابروش بالا، چشاش گرد، خودش بُراق شده بهت]
+ آخه شما ورش داشتين فک کردم ميذارين تو کيفتون. يه دونه پماد کوچيک کيسه ديگه واسه چی؟
- کوچيکه که باشه! شما بايد به وظيفه تون عمل کنين! [صدا جيغ، چشا گشاد، لحن حق به جانب ترين لحن ممکن]

کيسه رو برميداری از پشت پيشخون ميای بيرون. يکی دو تا از مشتريا که شاهد کل ماجرا بودن با کنجکاوی نيگات ميکنن. موهای مش کرده ی حال به هم زنشو از پشت شالش ميگيری و در حالی که داره مث گوسفند دست و پا ميزنه ميکشيش رو زمين ميبريش بيرون. صورتشو سی و هفت بار ميکوبی به لبه ی جدول جوری که آخر فقط يه مشت موی به هم گوريده ی خونی تو مشتت ميمونه.
برميگردی پشت پیشخون و به مشتری بعدی لبخند ميزنی.

پنجشنبه، فروردین ۱۵، ۱۳۹۲
گه هرز


مرده باد ليبرال دموکراسی
زنده باد ديکتاتوری آگاه
هاپ هاپ هاپ