ديفـال مستـراح
And God has the ability to cum over anything and anyone
دوشنبه، تیر ۰۶، ۱۳۹۰
داشتم با يکی از نيجريه ای های کلاسمون حرف ميزدم، حرف از فوتبال شد (کلّاً حرف زدن از فوتبال يه چيزيه تو مايه های حرف زدن از سگ يا از آب و هوا. تقريباً هميشه جواب ميده). بهش گفتم تو يادت نيس اون زمونا خیلی کوچیک بودی، ولی من تو جام جهانی 94 آمريکا و المپيک 96 آتلانتا طرفدار تيمتون بودم. حتّی اسم بازيکناتونم حفظ بودم. پسره کف کرده بود! اسم دونه دونه شونو گفتم. اوکوچا... آموکاچی... آمونيکه... ايکپه با... بابانگيدا... وست... لاوال... کانو... هرکی که يادم مونده بود.
پسره با اون صورت سياهش همچين چشماش برق ميزد که نگو...

يه لحظه هايی هست تو زندگيت که همون موقع ميدونی هيچوقت از يادت نخواهد رفت. اين لحظه يکی از همون لحظه ها بود واسم.
چهارشنبه، تیر ۰۱، ۱۳۹۰
تازه کجاشو ديدی
يه رفيقی داشتيم يه زمان يه بلاگی داشت از اين تيريپ دل نوشته ها... شعرای تخمی ميگفت ميذاشت تو بلاگش، ولی تاريخ شعرو ميزد واسه دو سه سال پيش. فرضاً بهمن 84 بود وقتی که شعرو ميذاشت تو بلاگ، زير شعر امضا ميکرد "27 آبان 81".
به عمرم هيشکيو نديدم که تا اون حد از اون چه هست خجل باشه.
سه‌شنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۹۰
پريود مغزی يادتونه که وبلاگش مينيمال بود خيلی خوب بود يهو کلّاً تخته کرد رفت؟
خوب.
پريود مغزی اينا يه لوگو طراحی کردن واسه مسابقه ی طراحی لوگو برا حقوق بشر. لينکی که اين پايينه، طرحشونه. من ديدم خيلی خوشم اومد. به نظرم خيلی خوب بود. شمام برين ببينين، فک کنم حال کنين. اگه به نظرتون خوب اومد، بهش رأی بدين.
دستتون درد نکنه. خير ببينين.

http://humanrightslogo.net/ideas/18490
شنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۹۰
و بدين ترتيب ما قدر بابامونو دونستیم
يه بار خيلی سال پيش تو تلويزيون ميخواس نشون بده برخورد اشتباه با جوانان و اينا رو. جوونه اين شکلی نشسته بود رو تختش، يه دونه نوار کاست در آورد گذاش تو ضبط، آهنگش چی بود؟ گل ميرويد به باغ گل ميرويد.
بعد اين همينجوری نشسته بود سر جاش اينجوری اينجوری کلّشو تکون ميداد به شور و نشاط مشغول بود، يهو باباش اومد نوار پسره رو در آورد يه دونه موسيقی سنّتی گذاش به جاش رفت.
پسره هم رف سيگاری شد نمدونم رفيق باز شد چی شد يادم نيس.
سه‌شنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۹۰
سقف مطالبات
يه رفيق داشتيم خونه خالی گير مياورد با صدا بلند سلين ديون گوش ميکرد.




 پ.ن: من عادت ندارم به کامنت کسی جواب بدم مگه واقعاً مجبور شم.
فقط خواستم بگم دن سيفون از عزيز ترين دوستانمه. توهين بهش رو - حتی به شوخی - تحمّل نميکنم.
چيزايی هم که اينجا مينويسم حرف عادّيمه. بنده اينجا در جايگاه توليد انديشه و محتوا ننشستم.
کسی اگه از اين عندونی جز اين انتظار داره، بره رد کارش.
شنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۹۰
آقا؟ اين که تقريباً تو تمام موارد کودک آزاری اعلام ميشه که والدين معتاد بودن، يه کم عجيب نيس؟
نميدونم شايد من توهّم توطئه برم داشته، ولی به نظرم اين کودک آزاری ها با حيوان آزاری يه ربطی داره. ديگه اونی که حيوون زبون بسته رو آزار ميده که معتاد نيس! اينا هر دو از يه جنسه. هر دو تا آزار دادن موجوديه که از تو ضعيف تره و امکان دفاع از خودشو نداره. به نظر من اين که اعلام کنی والدين معتاد بودن و همه چيو بندازی گردن مواد مخدّر، يه جور پاک کردن صورت مسئله اس.
وضعيت روانی مردم - از هر قشری - به وضعيت بحرانی رسيده. معتاد اعلام کردن والدين و راحت کردن خودت هم فقط ماستمالی کردن قضيه اس.
جمعه، خرداد ۲۰، ۱۳۹۰
قبلنا هرکی ميپرسيد چرا ناخونای اين دستتو ميخوری مال اون دستتو نميخوری، توضيح ميدادم که اين سه تا واسه ساز زدنه، اين مال کردن تو دماغ، اينم واسه اين که عن دماغا رو از زير اين يکی در بيارم.
تازگی خودمو خلاص کردم. ميگم با اين دستم که ناخن داره زير خايه هامو ميخارونم.
خيلی هم خوب.

پ.ن: ضمناً اينجوری قضيه به "حالا يه آهنگ واسه ما بزن" هم ختم نميشه.
دوشنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۹۰
خانومه زنگ زده مغازه ی رفيق ما، گفته آقا ما دستگاه سنجش فشار خون ديجيتال ميفروشيم، اينجوريه اونجوريه اينجاش فلانه اونجاش بهمانه انقد دقيق فشارو ميگيره اين طور اون طور. رفيق ما هم علّاف، هی پرسيده طرز کارش امکاناتش چه جوريه و اينا. تهش از خانومه پرسيده حالا اين دسگاتون چنده؟ خانومه گفته ديويس پنجاه تومن. رفيقمونم دادش در اومده که خانوم محترم من اگه ديويس پنجاه تومن پول داشتم که ميرفتم لارجر باکس ميخريدم!
خانومه قطع کرده بود گوشيو.
چهارشنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۹۰
...
ما زخم هامونو ميليسيم.
يادی از درد خواهد موند و شوری زخم.
فقط من نميدونم اون روز که برسه
شما با ما خون خورده ها
با ما هار شده ها
چه خواهيد کرد...